Friday, November 6, 2009

فرياد (1)

خداوندا به ما قدرت عطا کن


وزين سردرگمی ما را رها کن


بس است ملا، بيا اکنون حيا کن


و اين ملت ز درد خود رها کن


سرم بر دار باد از بهر ايران


بکش منرا، بگير جانم، رها کن ميهنم را


محارب با خدايم، مفسدم من؟


بريز می بر مزارم، فاسدم من


اگر روح خدا و دينش اينست


بسوزانم خدا را، جرمم اينست


منم ايرانيم، انسان آزاد


رهايم کن ازين دين ستم زاد


خدايم، ايزد است، دينم اهورا


نه اين دين عرب هست لايق ما


تو ای زرتشت ايرانی کجايی


بکن بر ميهنت ايران نگاهی


چو نيکی گفتن و کردار و پندار


چنين باشد ز ما آن دين سالار


بس است ظلم عرب بر خاندانم


رها بايد کنم من دودمانم


سخن از مرد آزاده چنين است


اميد پارسيان ايران زمين است


عرب را در بيابان جايگاه است


و دينش را همانجا پايگاه است


چه منرا به ملخهای بيابان


منم غرنده شير اصفهانان


منم ايرانی مستی و شادی


که شد جانم اسير اين سياهی


تو ای دختر، تو ای زنده بگور فرياد برانگيز


ندای ظلمت ظلم عرب را دور برريز


بخيز ای داريوش، زرتشت فدا شد


به جای دين تو، ظلمت به پا شد


تو ای ايرانه مرد، شير زن، تو مادر


تو را حاميست اهورای منوّر


بپا خيزيد شما مردان ايران


رها سازيم وطن را با دل و جان


اهورا حاميست، يزدان پناهيم


ز عشق نور او، خود را فداييم


اگر دين خدا، دين رهاييست


بدان، فرياد ما عشقی خداييست


تو ای ملا به دينت قسمت، ما را رها کن


برو تو در بيابان و صفا کن


لياقت بر تو نيست اين خاک ايران


تو را اشتر سواری در بيابان


چو از چنگال تو، خود را رهاييم


سرود ميهنی آزاد سراييم، دوباره ميهنی آزاد بپاييم


ز ايران ميهنی آباد سازيم


همه ملت، به شادی باز آييم


بنوشيم می، برقصيم ما ز شادی


ز روز رفتن ظلم و سياهی


رها گرديم از ظلم و نجاست


بگرديم عاشق و خوب و مطهّر


اهورا، گرکه هستی و توهستی


فناکن ظلمت و ظالم پرستی
 


ادامه دارد...

عبدالرضا حیدری

No comments: