Monday, May 31, 2010

*** خلیج پارس همیشه , هرگز عرب نمیشه ***


PERSIAN GULF For Ever

PERSIAN GULF For Ever

PERSIAN GULF For Ever


خلیج پارس یعنی وطن , یعنی شناسنامه من



هموطنان عزیز لطفا بر روی لینک زیر کلیک فرمایید و در این نظرسنجی شرکت کنید و به گزینه ” پرشین گلف (خلیج پارس)” رای دهید.




ماهستیم خلیج همیشه پارس


***ایرانی باغیرت حمایت حمایت***



پاینده ایران و ایرانی

من ایرانی ام



گرمرا اعدام و تیرباران کنی
لاشه ام را تکه و ویران کنی
تکه هایش را سپس پنهان کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گر که بیرحمانه سنگسارم کنی
تیغ داغی برتن زارم کنی
همچو حلاجی تو بردارم کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گر که از تاریخ مرا پاکم کنی
دربدر در بین افلاکم کنی
زیر آوار ستم خاکم کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گر که آواره زایرانم کنی
درد غربت را تو بر جانم کنی
نان من عشق است تو بی نانم کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گرزمی نوشی تو ناکامم کنی
جای می زهری تو در کامم کنی
باده را خونین ودر جامم کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گر که ایران را تو زندانم کنی
رخنه در آئین و ایمانم کنی
اهرمن را حاکم جانم کنی

باز گویم من که من ایرانی ام

گر چه در دنیا کنون آواره ام
از نگاه این جهان دیوانه ام
گر چه ویرانه شده این خانه ام

باز گویم من که من ایرانی ام

گر چه امروز بی نسیب از یاری ام
پشت این غم خانه رسوائی ام
گر چه محکوم شب خاموشی ام

باز گویم من که من ایرانی ام


سروده ای از بابک اسحاقی

Tuesday, May 25, 2010

وقتي تو مي گويي وطن


وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم
گویی شکست شیر را از موش باور میکنم

وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم
من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم

وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند
وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم

بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم

وقتی تومی گویی وطن بوی فلسطین می دهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم

وقتی تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد
من یاد قتل نفس با الله و اکبر میکنم

وقتی تو میگویی وطن شهنامه پرپر می شود
من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور میکنم

بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین
من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم

خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود
من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم

وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم وخودکشی
من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر(اردوگاهی در فلسطین) میکنم

ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم

ایران تو با یاد دین، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم

ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم

تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود
من با عدالتخواهیم یادی ز حیدر میکنم

ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم

وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یار و غم
من کی گل"امید"را نشکفته پر پر میکنم


سروده ای از مصطفی بادکوبه ای

Thursday, May 20, 2010

ترا ای وطن دوست دارم


با دیدن قصیده زیبا و ماندگار «تو را ای کهن بوم مبر دوست دارم» اثراستادم مهدی اخوان ثالث دریکی از سایت ها،این چند بیت که به بداهه همانجا تحریر شده ، به یاد گرامی او تقدیم می شود.


چو جان و تنت ، ای وطن دوست دارم

که بهر ِتو این جان و تن دوست دارم

چو مام و پدر خشت ِ بام و درت را

درین خانه ، تنها نه من دوست دارم!ـ

نیا ، شیفته ی گرَد ِ بوم و برَت بود

چُنویت ، به دشت و دَمن دوست دارم

ترا من به کوه و به دریا و جنگل

ترا من به باغ و چمن دوست دارم

ترا من به شورابه و خیزران زار

به صحرای خار و گــَوَن دوست دارم

ترا من به اطلال ِ آتشگه و دِیر

ترا من به رَبع و دَمن دوست دارم

ترا من به میخانه ء کوی رندان

ترا من به بیت ُالحـَزَن دوست دارم

چو فردای آزاد ، آبادی ات را

به ویرانه های کهن دوست دارم

شکوه ِ جوانان آزاده ات را

به بازوی دشمن شکن دوست دارم

دلیران و رزم آوران رهت را

به یکسان ـ چه مرد و چه زن ـ دوست دارم

به آزادی و کام بخشی و شادی

هماره سرافراز و جاوید بادی !

م.سحر

Saturday, May 15, 2010

شعر سیمین بهبهانی در اعتراض به اعدام پنج زندانی سیاسی در ایران



بگو چگونه بنویسم یکی نه پنج تن بودند


نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند


بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد


درخت آن درختانی که خود تبر شکن بودند

بگو چگونه بنویسم که چوب دارها روزی


فشرده پای آزادی به فرق هر چمن بودند


نسیم در درختستان به شاخه ها چو می پیوست


پیام هاش دست افشان به سوی مرد و زن بودند


کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد


که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند


چه پای در هوا مانده چه لال و بی صدا مانده


معطل اند این سرها که دفتری سخن بودند


مگر ببارد از ابری بر این جنازه ها اشکی


که مادران جدا مانده ز پاره های تن بودند


ز داوران بی ایمان چه جای شکوه ام کاینان


نه خصم ظلم و ظلمت ها که خصم ذوالمنن بودند

Wednesday, May 12, 2010

بر سر ایرانمان چه آمد...



آن گدای روضه خوان را بین که شاهی میکند ... دست بدست با خائنان بر ما خدائی میکند

پور ایران کشتُ دُختش را به بیگانه فروخت ... آریائی را به زندان کردُ لبهایش بدوخت

نا گهان پُر شد ز شیطانزاده ها این سرزمین ... چهره ها از ریشُ پشمُ خشمُ نفرت پُر ببین

او که خود ، زاد زناکاریُ نسلش ز عرب میباشد... ننگ بر مردم ایران ، اگر او امامُ رهبر باشد

هر گدائی از فلسطین ، چون به ایران پا نهاد ... نام سرداران به وی دادندُ از ما بهتران

با نمازُ روزهُ سجادهُ تسبیحُ آن نقاش دین...کشتُ کُشتار برادر ، در همه ایران ببین

آنکه بیند هموطن را در خیابان ، بر فراز چوب دار ... بی وطن باشد ، بشیند ساکتُ در انتظار

هر که دید آن همولایت را کنندش سنگسار ... هرزۀ بیگانه باشد گر بماند سوتُ کور در یک کنار

جوخه ای از خواهران زینبی ، آلتِ دست اجنبی... روزُ شب صیغه شوند ، در کُنج های مسجدی

چون شدند پاره و زار ، بروند در بازار ...بزنند دختر ناز ، که چرا چادر باز

شرمت ای جلاد ننگین، ای ز خون عمامه رنگین ... شیر ایران در کمینت ، ما همه سرباز جنگیم

دینُ آئینت بسوزانیمُ از خاک وطن محوش کنیم ... بار دیگر کشور ایران بپا سازیمُ آبادش کنیم


با سپاس از " شاعر " عزیز

Friday, May 7, 2010

فرو رفته به ظلمت میهن من!


کجائی رستـم دستان؟ تهمتـن!
فرو رفته به ظلمت میهن من!
.
هم ایرانت ز شر بیچاره گشته
هم شش میلیونمان آواره گشته!
.
شده ایران فقط مال آخوندا
و هر که سر دهد در راه آقا
.
کجایی رستمان؟ ای شیر جنگی
غنیمت رفته ایم! بی هیچ جنگی
.
چو خیل وحشیان تن ها دریدند
ید فرماندهان را هم بریدند!
.
یلان را در صف آوردند در دام
فرستادند بر مینهای صدام!!
.
همان یکساله غوقا کرده بودیم!
ددان را ما چه رسوا کرده بودیم
.
با دست خالی شد خرمشهر آزاد!
همه ایرانیان شـاداب و دلشـاد
.
ولی ملا کماکان نقشه ها داشت!
برای قتل عام عاشقان برنامه ها داشت
* * *

سر شیرانمان را هم به میدان
بردیدند با جفا و هم به زندان!
.
چو ایرانشهر از شیران تهی گشت
به هر استان: آملائی شهی گشت!
.
چو از پلها گذشت همّه خراشان
بدادند جام زهر دست آقاشان!
.
کجائی تا ببینی شیر دستان!
کجائی ای دلاور مرد ایران؟
.
به نام دین سوار مومنان شد!
از آن پس نفتمان خرج ددان شد
.
ز دست لاشخوران و آقازاده
به ایران مال و ناموسی نمانده!
.
یکیشان آمد و فوت و دعا کرد
یکیشان را بر ِ امت خدا کرد!
.
هم ابلیسان و خیل بت پرستان
تجاوز را روا کردند به زندان!
.
و باقیشان به صد جادو و جنبل
براه انداخت کشت کدو تنبل!
.
سراسر خاک ایران گشته منبر!
عذاداریم و نالان، خاک بر سر
.
بساط مافیاها هم براه است!
کجای دین رانت خواری گناهست؟
* * *
.
باید بودی می دیدی که چه ها شد
مادی و معنویات رو براه شد!
.
نه پول آب میدیم ما و نه برق!
هم امت راضیست! هم توده هم خلق

ندارد هیچ ایرانی گلایه!!
نخورده حقمان ملای ضایع!!!
.
نباشد هیچ ملالی یا شکایت
از اینهمه چپاول و جنایت!
.
فقط ملولیم از زخم حسین جان
نه از قتل شقایقهای ایران!
* * *
.
نه دزد داریم دیگر نی جنایت!
همه مطهّریم! آفتابه داران ولایت
.
ولایت هم نگو، عین خدایست!
به کل این مصائب هم رضایست
.
ز بس که مهر ورزیدست! مُردیم
ز دستش حتی یک باتوم نخوردیم
.
کجا هیچ باتومی دو سر گهی شد؟
کجا ذخیره ارزیمان تهی شد؟!
.
پدرهامان کجا زرد و خمارند؟
کی آقازاده ها پای قمارند؟
.
تمامأ کار داریم ما جوانان!
تمام کودکان هم در خیابان!
.
نه زندان و نه دژخیـم دارند اينها
نه چوبه های دار هر روز برپا!
.
نه هرگز مادران اندر اوینند!

نه سگهامان به قبرشان ب.ینند!
* * *

کجا رفتند آن شیران غرّان!
کسی مانده بجا از خیل یاران؟

همه آزادگان بردند در خاک!!
شده میهن ز این اشرار، ناپاک

کجائی ای خدا؟ مزدا اهورا
*
کجائی ای خدا؟ مزدا اهورا!
خودت حول نما دوران ما را

ز بس محنت فزوده مردمان را
ز بس شلاق زد پیر و جوان را

همه ایران شده ضجه و فریاد
خبر نامد دمی از عدل و از داد

چه بسیاران به زندان نظامند
چه بسیاران دم تیغ و نیامند

به هر استان هزاران بابک پاک
برفت از پای دار اندر دل خاک

در اشغال ددانست خاک زرخیز
نشستن نیست جایز! پاشو، برخیز!

* * * * * * * * *
* * * * * * * * *

* هان برادر جان بدان:

آهن ایرانست و دیوان شیشه اند!
دیوها نی هیچ نیک اندیشه اند!
فکر دزدی و جنون و تفرقه!
و زوال عشقها با تیشه اند!
*
فکر درد و رنج ما کی بود دیو؟
چون تو خالص، باصفا کی بود دیو؟

نفت ما خورد و زد آروغ بهر ما
داشت در دل جنگ با خلق و خدا
*
پس الهی دیوها سوسکی شوند
یا که موشی،اشتری بهر خدا

پس نگون بادش چو دیوان بخت ِاو
هر که ظلمی میکند در تخت او
*
چون تو در ایران گرفتی ریشه ای!
چون زنی بر ریشه اش با تیشه ای؟

حاش کلا! بر وطن تیشه زنی!
وان قمه بر فرق اندیشه زنی!

رو به دیوان گوی کی بهر خدا
میروید و میدهید ایران بما؟
*
هان برادر جان بدان بشناس دیو
چشم بگشا خود ببین کوش آن دیو

دشمن ایران و هم ایمان ِتو!
سنگ بر سر میزنند دزدان تو!

دزد مردی و شرافت، دزد نفت و دزد نان
دزد ِایران،دزد ِایمان، دزد ناموسست و جان!
*
دزدی عشق من و تو کار اوست
دیوها ایران و یاران را نمیدارند دوست

دیوها پیوندمان بگسسته اند
روحمان و جانمان را خسته اند

بیش ازین غربت، حقارت، دست بند
نیست مر ایران و یاران را پسند!
* * *
جمله ایران آهنی خواهد شدن
پتک کاوه بر ددان خواهد زدن

هر چه ذحاکست در بند آوریم
در دماوندش به غاری افکنیم

بند باشد سهم دیوان و ددان
پند گردد بهر دیوان ِ جهان!

هر کسی تیشه زند بر ریشه ها
هم فنا ریشش بشد هم ریشه ها
* * *

ای برادر! که تو را از من گرفت؟
مهر را بر باد داد! جان را گرفت

آنکه نتوان دیدن ِمهر من و تو دور باد
آنکه نگرفته دلش آتش ز عشقی دود باد

هر که چشم دیدن یاران ندارد مور باد
ور که چشم دیدن ایران ندارد گور باد

* * *
باشد عشق ما و یاران را همه هستی نظار
از جهان ناید بجز "عشق و شرافت" انتظار

از تو هم جز این مرا درخواست نیست
انتظارم، انتظارم، انتظارم، انتظار!!

Sunday, May 2, 2010

اتل متل توتوله


اتل متل توتوله؛
ایران خانوم چه جوره؟
هم غم داره؛ هم غصّه.
نفتشو خوردن درسته,
گازشو بردن هندستون؛

آشغال چینی بستون,
همه چی شده واردات؛ گور پدر صادرات!
سپاهو بسیج فراوون؛ خاک وطن چه ارزون!
آخوند کلّه گنده؛
دنبال حرف مفته,
شرمو حیا نداره؛
چونکه وطن نداره!
از ایرونی بیزاره؛
بیکاره و بیعاره,
خون میریزه فراوون؛
دروغ میگه چه آسون!
از جوونا میترسه؛
با یک شعار میلرزه!
پشتش به چین و روسه؛
با انگلیس ملوسه!
هوا پسه آخوندک؛
عمر رژیمت اندک,
بچه ها پاشیم،
وقتشه؛
آخوند دیگه بسشه,
دستتو بذار تو دستم,
شیشه عمرشو شکستم,
هاچین و واچین, رژیمو ورچین