Thursday, December 23, 2010

گلایه از خدا

مگر خوابی، مگر خوابی،خدايا  

 نبينی تو، همه اين درد و زجرها؟

خداوندا، کجايی تو،کجايی؟

 که اين شيخ را نيست، شرم و حيايی

سکوت تو، برايم زجر و درد است
                     
 وجود تو، به شايد سنگ صبر است

شنو باش، هق هق گريه،خدايا 

 اگر خواهی، ستاييم حکمتت را!

تو را علم و فضيلت، ما ديديم
                                 
 ولی از مهر تو، چيزی نديديم

تو ای پروردگارا، شوکتت کو؟
                              
 جلال و قدرت و آن حکمتت کو؟

تو که نوح را به ما دادی نشانه
                               
 و دادی حکمت و حکمی يگانه

اگر با تو شويم، با ما بمانی
                                   
 اگر قهرت کنيم، آتش فشانی

بگفتی، عشق و آزادی تو خواهی
                             
 و ظلم ظالمان، دادی تباهی

کجايست، پس همه حرف و کلامت
                         
 چرا، شيخ را نکردی تو، ملامت

تو از اصحاب فيل دادی نشانه
                               
 ولی، کو قدرتت، ای جاودانه

خدايا، سجده کرديم ما به پايت
                               
 چرا ما را نديدی در  ورايت؟

اگر اينست خدايی، وايی بر ما
                                
چو آنست روسياهی، بر سر ما

صداقت پيشه کرديم از بر تو
                                 
 پسنديده بگردد، انور تو

ولی افسوس ازين ننگ و سياهی
                            
 نکردی درد خلقت را نگاهی

خدايا، حکمتت را بس تعجب
                                
 خدايا، قدرتت را نيز، تردّد

خدايا، گر که قادر، تو نی هستی
                            
 بگويم؛ تا بدانم، پس که هستی

به غير آن، خدايی را رها کن
                               
 برو در تربت خويش و صفا کن

اگر اينست تزوير خدايی
                                     
 خدايی را نباشد جايگاهی

خدايا، تو به ما خالق هستی
                                 
 اگر مخلوق نباشد، تو که هستی؟

اگر، بهر وجود ما تو هستی
                                
 اگر، بهر وجود ما نشستی

اگر  هستی و ميدانم که هستی
                              
 رهاکن، مردم از اين ننگ هستی(ملايان)

تويی داور، ببين حکم خطايان
                               
اگر هستی، بکش پس ناروايان

سروده از عبدالرضاحيدری

Saturday, December 18, 2010

نور اسلام

               نور اسلام شما از تابش شمشیر بود
ریشهء این دینتان در مسلخ زنجیر بود
رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ
فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود
فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن
کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود
خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا
از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود
آن بهشت و دوزخ و آن حیله ی بی انتها
بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود
حکم این دین سیاه و محفل اهریمنان
حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود
این همه حرف تباه و گفتن از کار گناه
از وجودِ صد حدیث و آیه و تفسیر بود
ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی
لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود!
میـــهن آبــــادمان مانند یک ویــــرانه گشت
           بی خرد بودیم و از ایران همین تقصیر بود
 
 
                                     منصور فرزادی

Tuesday, December 14, 2010

خُروش ایران

خواست شیرین مان***آزادی این جان مان


راه بزرگان مان********امید ایران مان


اجرا باید گردد


زندانی سیاسی******وطن پرست نامی


محکوم به عشق ذاتی**از زیر ظلم جاری


آزاد باید گردد


جمهوری اسلامی********عمامۀ جنائی


دشمن هر صدائی******باعث این تباهی


پایان باید گردد


حکومت ایرانی*******شکوه کهکشانی


با عشقُ مهربانی******بجای این ویرانی


آغاز باید گردد


ولایت فقیهان********طناب دار دیوان


گلولۀ ناکسان*********قتل تمام یاران


محکوم باید گردد


قاتل هر با وطن*****سکوت هر بی وطن


قانون فقهُ بُرهان******به نفع دیوُ ددان


پاکوب باید گردد


چاقوی نامردیش******شکنجۀ فردیش


چماق بدست قلدر******ناکس بی تحمّل


جاروب باید گردد


چهرۀ درد پیران*******اعتیاد هر جوان


زنجیرپای مردان******حجاب روی زنان


مختوم باید گردد


کودک خرد نُه سال*****ز دام آن کُهنسال


کوچک عروس نالان***ز دست آن ناکسان


رها باید گردد


رفتار این پلیدان******شکنجۀ وحشیان


کُشتن آن دلیران*****ز خاک پاک ایران


معدوم باید گردد


جمهوری اسلامی****بی امنیُ ویرانی


بر ضدّ هر ایرانی ****تا روز دار فانی


تعطیل باید گردد


حکومت ایرانی********مظهر مهربانی


طلوع جاودانی*******بجای بی سامانی


تشکیل باید گردد


صدای کودکانش*****خندان باید گردد


صورت بانوانش*****همره دخترانش


شاداب باید گردد


اشک چشم مادران**شور دل خواهران


غصهُ درد پدر*******زخم دل برادر


مرحم باید گردد


حسرتُ رنج خویشان***خون دل عزیزان


گریۀ آن مریدان*****ز دست این دشمنان


اتمام باید گرد


شعار دانشگران*****فریاد زحمتکشان


علیه این خائنان*****گوشۀ هر شهرمان


طوفان خواهد گردد


شورش این جوانان***با کودکانُ پیران


علیه جهل دیوان*****برای صبح ایران


غوغا خواهد گردد


پرچم آزادیش******ز جنبش ملی اش


کاوۀ آهنگران******سمبل ایرانیان


ظاهر خواهد گردد


ارتش با شکوهش***همره تانکُ توپش


به همت سربازان****برای حفظ ایران


جوشان خواهد گردد


حکومت خبیثان*****آدمکشان جانیان


زیر نقاب ایمان*****ز تارُ پود ایران


نابود خواهد گردد


ظلمُ جور قاتلان******سالاری غریبان


ولایت رجیمان*****در زیر خاک ایران


مدفون خواهد گردد


در کشور آریان*****بار دگر چو پیشان


شمشیرُ شیر ایران**خورشید پُر فروزان


نوران خواهد گردد


800px-standard_flag_of_iran

کیانی

Sunday, December 12, 2010

بر بزرگان جمت اشکی نمی ریزی ولی

  • بر بزرگان جمت اشکی نمی ریزی ولی

  • در عزای تازیانت عیش عاشوراستی

  • بر ابو مسلم نمی گریی که خنداندت ولی

  • در غم طفلان مسلم شیونت بر پاستی

  • صد هزاران لاله از ایران زمین شد داغ دار

  • تو هنوزت شیون از داغ دل لیلاستی

  • این همه سردارملی غوطه وردرخاک و خون

  • باز چشمت اشکریز اصغر و صغراستی

  • گریه بر خواری خود کن گرسرزاریت هست

  • خنده بر شادی خود کن گرت استغناستی

  • گریه کن بر انـقراض دولت ساسانیان

  • کین مذلت ها همه برخاسته ازآنجاسـتی

  • قرن ها سعی تو در بیگاری بیگانه رفت

  • برسرت بیگانه زان رو سرور و آقاستی

  • ***********************


    تا اینجاش مال صادق سرمد بود *

  • از اینجاش مال یکی دیگه است که هنوز

    اسم ادبی برای خودش انتخاب نکرده ولی خیلی با حاله


    **********************

  • اولین قانون انسانی در ایران وضع شد

  • تو هنوزت پیروی از شیخ و از ملاستی

  • بـندگی و نوکری در کشور ایران نبود

  • لیک اکنون آرزوی این غلامی هاستی

  • نوکرم من بر علی و پیر نوکر بر حسین

  • بهر کسب این مراتب دعوی و دعواستی

  • خوبی و تقوی و نیکی نیست میزان عمل

  • هرکـه از نسل عرب شد سید و مولاستی

    دختران آریایی در کنیزی عرب
  • تو هنوزم دل غمین زینب کبراستی

  • شد علی عدل مجسّم بهر پخش مال ما

  • زیبِ دست دخترانش گوهران ماستی

  • بهر گور هر عرب ما گنبدی افراشتیم

  • چشم گریان بر بقیع و قبر ناپیداستی

  • این چنین حُرمت که بر دزدان اموالش گذاشت

  • یاچنین رتبت که برعُدوان خود میخواستی

  • این چنین عزّت که بر قتــــال اجدادش گذاشت

  • حال ایرانی شده عبد العرب رسواستی

  • ما بزرگانی چو کــورش یا که کسـری داشتیم

  • پس تأسی بر فلان شخص عرب بیجاستی

  • زندگی یک عمربر خود همچو دوزخ ساختیم

  • بر امید آنکه آخر جنة المأواستی

  • هر پیمبر بهر قوم خویش می آید یقین

  • پس محمّد بر عرب ها سرور و آقاسـتی

  • قول لااکراه فی الدّین جزشعاری بیش نیست

  • در عمل« اُقتل اَئمة الکفر» ، پابرجاستی

  • کلِ ایران شد به یغما طعمۀ اعراب دون

  • لیک ما گریان ، فدک ارثیۀ زهراستی

  • از لباس خود غبار خاک ایران بستریم

  • لیک خاک گور تازی کاک یا حلواستی

  • راستی عزّ و غُرور اهل این کشــور چه شد

  • یا مگر پیدا شده در فخر ایشان کاستی

  • یک زن از نسل عرب در عقد ایــرانی نشد

  • انقراض برمکی ها بهر این بلواستی

  • سالها آتش فروز گلخن اعرابیان

  • شد کتاب مصرو ایران ،داد ازاین یغماستی

  • بیخ فرهنگ و ادب در کشور ما کنده شد

  • وز کرامت می نمی بینی خبر وز راستی

  • درقیاس تازیان ، اسلام شیعی کافریست

  • بلکه ایرانی مجوس و گبر بد عقباستی

  • عصر هر آدینه گریان زانکه منجی نامده

  • او که بهر پر گناهان عروه الوثقاستی

  • اولین مظلوم عالم شد علی در دین ما

  • چون دگر ظلمی به ابناء بشرکی خاسـتی؟

  • مال ایرانی برای ملّت ایران حرام !

  • بلکه مختص حماس و فتح و حزب الاستی

  • آریایی دختران را بهر امرار معاش

  • در کویت و در امارات و دبی مأواستی

  • سال ، یک میلیون نفر از بهر حج جاهلی

  • می روند و رونق بازارشان از ماستی

  • یا که در راه سفردر کربلا و کاظمین

  • آزمند و چشم ایشان سخت خون پالاستی

  • خرج تزیین قبور دشمنان کی داده است؟

  • هر چه گویم من یقیناً مشت بر دریاستی

با تشکر از وبلاگ گیله مرد