زمین یک نقطه از فریاد صفر است
که آغاز همه همزاد صفر است
بدیدم اختران و کهکشان را
تمامش گردش اعداد صفر است
***
به عالمی همه نابود و دلهره شاید
میان بود و نبودش تفاوتی باید
ندیده ام به سرای توهم بودن
که غیر درد و تباهی به ما بیفزاید
***
من از هر فکر و هر راهی بریدم
که از این بحر ویرانی شنیدم
همه دنیا سوالی بی جوابست
که غیر از پوچی دنیا ندیدم
***
وجود عالم از اول غلط بود
جهان یاوه و مهمل غلط بود
نرو دنبال حل جدول عمر
که حتی رمز این جدول غلط بود
***
رضا و علی و محمد خداست
برای نفهمی که معبد خداست
امام زاده یا هر بت دیگری
که هر خانه هر جا بیابد خداست
***
اگرچه غصه در تو بر قرارست
برایم گریه هایت خنده دارست
بدان این کار تو دیوانه وارست
که ملا روی امثالت سوارست
***
عقل می گرید اگر دنیای ویران بنگرد
گاه می خندد اگر این دین و ایمان بنگرد
گاه می داند نمی داند چرا در این جهان
باید این آزادگی را پشت زندان بنگرد
***
بارها با خودم بگویم آن همه باور کجاست
آن همه معنای بی معنای این دفتر کجاست
آتشی آمد وجود خرقه را ویرانه کرد
لحظه ای بنگر غبار و گرد و خاکستر کجاست
***
همه زیبایی دنیا سراب است
که هر کاری کنی رنج و عذاب است
به پوچی میرسی مانند ذاتت
اگر بینی که پشت این نقاب است
***
هجوم درد و ماتم دیده ام من
جهنم را به عالم دیده ام من
خداوند وجود آدمی را
چو دربان جهنم دیده ام من
***
اگر جانت رود دیگر نباشد
که آغازی درین آخر باشد
چو جانی نامده در عالم پوچ
وجود او همان بهتر نباشد
***
بیدار مشو که باوری خفته شوی
فریاد مزن که لحظه ای گفته شوی
در شهر جنون و سایه در فکر نرو
کز راز جهان چو روح آشفته شوی
***
ز اسرار نهانی ما چه دانیم
که ما مخلوق ادوار جهانیم
برای آخرت زاری نکن تو
به دریای عدم چون قطرگانیم
***
پندار تو در خواب نهانت پیداست
کابوس غم و شنیده های رویاست
با غیب مکن حواله کاین یاوه ی فکر
برخواسته از هجوم هر باور ماست
***
گرچه جانست هنوز در نفس و خون تنم
من بدانم که نماند نفسی در بدنم
من که امروز شوم خاطره ی فرداها
همچو خوابست و خیالی همه ی زیستنم
منصور فرزادی گرامی
No comments:
Post a Comment