Friday, October 23, 2009

پاسخ عالم

ز دنیای رها چیزی ندیدم


به جز این رنگ پاییزی ندیدم


به غیر از روح آونگم به دارش


در این ویرانه آویزی ندیدم


***


بر خون دلم هجوم خفاش بگشت


پندار حقیقتی که چون فاش بگشت


بر لوح غم و ز سایه های ابدی


آمد به وجود مرده نقاش بگشت


***


سرابی سرد و بی روح است دنیا


سکوت مرگ و اندوه است دنیا


تو بنگر لحظه اي دنياي ويران


ز جسم مرده انبوه است دنیا


***


چه تن ها آمدند و جان بدادند


دگر از مادر گیتی نزادند


نه خاکند و نه روحند و نه سایه


همه بیهودگی هایی به بادند


***


گلستانم زمین خار و خس بود


وجودم آتش و درد نفس بود


ازین زندان دین رَستم ولیکن


همیشه جای من کنج قفس بود


***


خدا را رحمتی عادل بگویی


به صحرای عدم هرگز نرویی


جواب ظلم ظالم را ندادند


چگونه اجر کارت را بجویی


***


گرچه جای حرف ما در قبر نیست


هیچ راهی در جهان جز صبر نیست


بهر خورشید سیاه جهل ِ دین


حرف ما غیر از غبار و ابر نیست


***


تا نیابیم روزگار اصلمان


در خزان ماند تمام فصلمان


می زنیم امروز ما نقش خرد


تا که فرداها نسوزد نسلمان


***


گرچه میهن را عربزاده فروخت


کس دهان درد ایران را ندوخت


تا خرد آید به نسلهای دگر


نسل ما در راه نادانی بسوخت


***


بدان غربی به اسلامت نتازد


که در بازی شطرنجش ببازد


چو ایران در نفهمی ها بماند


کسی ویرانه را از نو نسازد


***


ز دزدان و کثیفان و حقیران


هزاران فتنه بر خاک دلیران


چه دینی بهتر از دین عربها


برای شعله بر تاریخ ایران


***


این گونه خدای کعبه را می یابی


با حیله و خشم و خصلتی اربابی


زانو تو بزن به روی خاکش لیکن


دانم نرسی به کعبه ای اعرابی


***


چو دین و خرقه از ذهن تو فرسود


روی دنبال اسراری ز معبود


خدا را پاسخ عالم مجویید


کسی زین طبل تو خالی نیاسود


***


خیالاتی که بهرت بی اثر بود


خدای این جهان و این بشر بود


سوالی بی اثر با پاسخی پوچ


جوابی کز سوالش یاوه تر بود


***


تا بقای آدمی گور فناست


تکیه گاه جهل نادانان خداست


ما رویم و زنده می ماند خدا


زانکه جهل آدمی بی انتهاست


منصور فرزادي عزيز

No comments: