Wednesday, September 30, 2009

وطن



وطن یعنی همه داغ و همه خون


جـنــایـتهـــای از انــدازه بـیـرون


وطن یعنی مسلسل، تیرباران


طـنــاب دار بـرپـا در خـیــابــان


وطن یعنی سرودی تلخ و غمناک


بـرای مــردم غـلـتـیـــده در خـاک


وطـن یعنـی دلـی آکـنــده از درد


که میبیند عنان در دست نامرد


وطن یعنی به سوراخی خزیدن


ستـم را دیدن و دم در کشیدن


وطن یعنی نه امیدی نه شوری


نه دیـگـر افـتـخــاری نه غــروری


وطن یعنی نه آزادی نه شادی


نه آیین جـوانـمـــردی نه رادی


وطن یعنی کتاب پاره پاره


گرفته پارهها از هم کناره


وطن یعنی همه آواره بودن


پراکنـده شدن بیچاره بودن


وطن یعنی شب و بیمار و کابوس


درون بـسـتـری از تـرس، محبوس


وطن یعنی شرف بر باد دادن


حـقـارت را به مـردم یاد دادن


وطن یعنی همه سرکوب و بیداد


تـوحـش در لـبـاس گشت ارشاد


وطن یعنی چماق و گرز و شلاق


همـه خـدمـتـگــزار درس اخـلاق


وطـن یعنی قلمهـا را شکستن


تماشا کردن و ساکت نشستن


وطن یعنی نگاهی سرد و خاموش


کـه کـرده زنـدگـانــی را فـرامــوش


وطن یعنی درون خستهی ما


دل خـون و دهـان بستهی ما


وطن یعنی سراسر مرگ و شیون


چه فرقی بین گـورستـان و میهن؟


وطـن یعنـی همـه نـامـردمـیها


به هر سو رو کنی سردرگمیها



سروده ی ابرمرد

3 comments:

مسعود said...

درود

چه میشه کرد که با تمام این ویژگی ها انسان وطن رو دوست داره

میلاد به نظرم بهتره تو بخش تنظیمات و تو قسمت نظرات بری و این کلمه تایید برای نظرات رو از اونجا برداریو البته تنها یک پیشنهاده و به خودت مربوطه

مسعود said...

درود.

با ((مهرگان کهن آیین پاییز)) به روز شدم.

بدرود. پاینده ایران

Mansour said...

درود بر تو
شعر زیبایی بود پیروز باشی