Sunday, March 21, 2010

آیت الشیطان

من از ایران آمدم من آیت الله دیده ام
رنگ ترسُ بوی مرگُ چوبۀ دار دیده ام
آیت اللهی که گوئی آیت الشیطان بُوَد
قلب سنگی مغز ننگین دست خونین از صفات او بُوَد
صورتان آن چون کریح گوئی بُوَند ضحاکیان
چشم ها سردُ سیاهُ مرگ آلودهُ دست اندرکاران
من از ایران آمدم روز قیامت دیده ام
ترسُ وحشت را برای مردمان نان دیده ام
گر ندیدی قطع دستان گر ندیدی سنگسار
رو به ایران دیدنیهائی کُنی با نیمه جان
از زنانُ دخترانُ کودکان تا نونهال
دست بسته سر سپرده زیر ظلم ظالمان
آن جوانانی که روزی آرشُ کورش بُدَند
بعد زندان شیشه ای، سنگیُ مُرفینی شدند
شستشوی مغزی از روز ازل بنا کُنند
در جوانی آلت دستُ بسوی جبهه ها روان کُنند
آنکه خواند دستش بگویند نا خدا شاید بُود
نا خدا شاید بُود پس بی خدا باید بُود
بی خدائی را چه حُکمی جز همان گردن زدن
نا خدائی را چه جُرمی جُز همان پارو زدن
هر دو دسته بچۀ ایران زمین
پس زنید گردن زنید باید زنید دارش زنید
این ستمکاران روحانی نمای دست بخون آلوده را
میکند آیات شیطان سیه دل را به یاد
مردها را دسته دسته میبرند بالای دار
دخترانُ کودکان را روی میزهای حراج
کُلیه از بدنش باید فروخت
آن پسر آن بچۀ بهرام گور
تا تواند بدهد چند صباحی
خرج امرارُ معاشُ نسخهُ دردُ دوائی
این سیه روزی چه باشد این دغل کاری چه راز
کُشتن مردم برای پولهای نفتُ گاز
دخترانش در دمی در آن دُبی کالا شُدند
کودکان بی سرپرست در کوچه ها رها شُدند
آن جوانان رشیدی که دهان بر بسته اند
نام کورش خوی کاوه زور رُستم را ز یادم بُرده اند
کورش سنگی برای کاوۀ بنگی حکایت میکند
رُستم دستان بپای منقلی از مرگ سُهرابش شکایت میکند
گر گذارند سنگُ بنگُ منقلُ وافور کنار
میکنند آخوندُ ملایان از ایران هجرتُ پا به فرار
ز سی سال سیاهیست از این نقل آخوندی
به سی روز سپیدیست اگر دستش بخوندی
مشتهای آهنین این وطن بالا شود
بعد آنکه دودُ دم از مغزها بیرون رود
چشم های تارُ دودی از میان خواهد رود
جنگهای تن به تن یک جنبشی خواهد شود
جنبشی در راه آزادی شود
مارُ ملا خود به تاریکی خزد

کیانی

1 comment:

Unknown said...

ممنون مسعود عزیز
منم سال نو رو بهت تبریک میگم به امید نابودی اسلام و جمهوری کثیفش
پیروز باشی