Saturday, December 18, 2010

نور اسلام

               نور اسلام شما از تابش شمشیر بود
ریشهء این دینتان در مسلخ زنجیر بود
رحمت آیینتان یا سنگ بود یا تیغ مرگ
فارغ از هرگونه فکر و اندکی تدبیر بود
فکرتان خون بود و تدبیر شما گردن زدن
کارتان یا نوحه و یا سجده و تکبیر بود
خرقه ی شوم شما در مکتب روی و ریا
از همان روزی که آمد کار آن تزویر بود
آن بهشت و دوزخ و آن حیله ی بی انتها
بدترین نقش خیال از عالم تصویر بود
حکم این دین سیاه و محفل اهریمنان
حاصلش یا گریه و یا ناله ی شبگیر بود
این همه حرف تباه و گفتن از کار گناه
از وجودِ صد حدیث و آیه و تفسیر بود
ای جوانی که هنوز هم مانده ای در سادگی
لحظه ای با خود بیندیش و مگو تقدیر بود!
میـــهن آبــــادمان مانند یک ویــــرانه گشت
           بی خرد بودیم و از ایران همین تقصیر بود
 
 
                                     منصور فرزادی

No comments: